یسنا چابکیسنا چابک، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

یسنا بهترین نت زندگیه ما

طبیعت گردی اردیبهشت 94

امروز 11اردیبهشت 94با عمو بهنام و وحیده و امیر محمد رفتیم کلیبر جنگلهای ارسباران کلی با آب رودخونه بازی کردین تو جنگل گشتو گزار کردین کیف میکردین دوتایی و خلاصه کلی خوش گذشت تجربه خوبی بود براتون جوجه کباب زدیم شما ها میخواستین برین تو منقل تو چادر خوابوندمت یه ساعت خوابیدی همش میخواستی بری تو رودخونه میگفتی ولم کنین برم ما هم میترسیدیم بری تو آب سر بخوری چون سنگ داشت کف رودخونه.شب هم برگشتیم خونه.
11 ارديبهشت 1394

مسافرت نوروز 94

چند روزی به عید مونده و ما باز هم مثل همیشه آماده نیشیم بریم شمال سال تحویل ساعت 2:15تقریبا صبح شنبه هست هستش و ما پنج شنبه 28اسفند صبح زود در اومدیم البته تا بستان آباد با مامانی و نادر دایی اینا هم سفر بودیم مامانی و بابایی با پریا وعلی میرفتن سفر ایران گردی و دایی نادر با خانوتده و عرچزیز اینا رفتن قم و مشهد ما هم که رفتیم سمت شمال تو راه شما بیشتر میخوابیدی بیدار میشدی شیر میخوردی و اصلا اذیتم نکذی واسه خودت پشت مینشستی و بازی میکردی یه سر رفتیم آستارا خرید کردیم و بعد عصر رسیدیم خونه مامانی اینا دایی کاوه چون سربازه نمیتونست بیاد  گفته بودن نمیزارم ولی یهویی شبش اومده بود ساعت دو اینا و وقتی هم مارفتیم دایی هم بود که خدارو شکر جمعم...
19 فروردين 1394

واکسن 18ماهگی

یسنا مامانی الان که دارم این مطلبو مینویسم تو سرتو روشونه هام گذاشتی حال نداری تب کردی 4تا دندونای آسیابت تو دی ماه که شمال بودیم شروع به در اومدن کردن تو بهمن ماهم واکسن 18ماهگیتو زدی کمی حال نداشتی شب کمی تب کردی اما پاهات زیاد درد نکرد من فکر میکردم پاهات میگیره نمیتونی راه بریاما خداروشکر اینجوری نشد
21 اسفند 1393

شیر اخه

امروز 18بهمن93تصمیم گرفتیم از شیر بگیریمت چون غذا نمیخری و برای منم دیگه ضرر داره ساغت 8شب اول چسب زخم زدمروشون و گفتم اخه بده اوف شده زود درک کردی و اصلا نمی خواستی و نزدیکم میشدی و وقتی خواب داشتی میگفتی بریم اتاق از رو غرور نمیگفتی بده بخورم بخوابم منم تو شیشت شیر ریختم گفتم بخور و با لالایی تو بقلم میخوابیدیدو شب اول شبا تو خواب دادم دیدم صبها بیدار شدنی یادته اونم دیگه قطع کردم و به شیشت عادت کردی شبها هم شیشه میخوری میخوابی اصلا دیگه نمیخوای ازم میگی اخه اوفف شده مامان قربون مهربونیات که تو شیر گرفتن اذیت نشدم اما شبهای اول دو سه هفته گریه میکردی تا صبح رو پاهام بودی اما خوب دیگه هنوز بچه ای همینکه درک میکنی خودش کلیه.
15 اسفند 1393

مسافرت های بعدی

برای سال نو سال 93رفتیم شمال خونه مادر جون اینا این دومین مسافرتته گلم تا سیزده بدر اونجا بودیم چون هوا سرد بود و بابا حوصله نمیکرد جای خواصی نرفتیم فقط یهبار رفتیم انزلی بازارش اونم خیلی هوا سرد بود عروسی داداش دوستمم پرستو رفتیم که برف میبارید سیزده بدر هم رفتیم با دایی کاوه و مادر جون بیرون تو کلی کیف کردی انداختمت تو کریر تو افتاب خوابیدی. و 14فروردین برگشتیم تبریز خیلی خوش گذشت اینم سومین مسافرتمونه رفتیم شم ال خونه مادر جون اینا چون میخواستن برن خونه تازشون تو تعطیلات خرداد ماه رفتیم تقریبا یک ماه یا بیشتر موندیم اونجا شبهای گرم روزهای سوزان هر روز چندبار میرفتی هموم عصرها با کالسکه میبردمت بیرون بابا اینا برات بستنی و دنت میخریدن تاز...
6 بهمن 1393

محرم 93

امسال دومین سال محرمه شماست گلم تقریبا هر شب رفتیم بیرون هیت های مختلفی  رفتیم تو عذاداری امام حسین شرکت کردیم منم نذر داشتم برات 10روز سبز پوشوندم بهت. حتی امسالمراسم شیر خوارگان علی اصغر هم رفتیم باهم. ...
17 آبان 1393

اولین آتلیه دخملم

از همون روزای اول میخواشتیم ببریم آتلیه اما گفتن فلش برای بچه زیر 6ماه ضرره به چشمات ضرر داشت به همین خاطر عید که شمال بودیم دایی کاوه برد آتلیه دوستش آتلیه کودک هم داشت که با هم عکس گرفتیم مثل خانوما نگاه میکردی و عکس میگرفت ازت عکاس ...
14 آبان 1393

اولین شب یلدای شما

اولین شب یلدای سال 92بود ما چون کسی رو نداریم میایم هر سال خونه مامانی اینا پریا هم که نامزد بود عمو علی اومد اینجا و براش وسایل آورده بود کلی خوش گذشت بهمون خوردیمو خندیدیم و شما هم یسنا جون مامان بازی کردی  تقریبا 4ماهه بودی سرو صدا در میاری از خودت
14 آبان 1393

اولین پارک رفتنت

عزیز دلم قبلا چند بار پارک برده بودمت برای قدم زدن اما امروز که از مراسم شیر خوارگان علی اصغر بر میگشتیم هوا آفتابی بود به بابا امین پیشنهاد دادم بریم پارک تورو سوار تاب کردمت خیلی خوشحال بودی ذوق میکردی تاب تاب عباسی میخوندی موقع اومدن اصلا دوست نداشتی بیای
14 آبان 1393