یسنا چابکیسنا چابک، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

یسنا بهترین نت زندگیه ما

مسافرت نوروز 94

1394/1/19 21:11
نویسنده : مامان گیلدا
472 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی به عید مونده و ما باز هم مثل همیشه آماده نیشیم بریم شمال سال تحویل ساعت 2:15تقریبا صبح شنبه هست هستش و ما پنج شنبه 28اسفند صبح زود در اومدیم البته تا بستان آباد با مامانی و نادر دایی اینا هم سفر بودیم مامانی و بابایی با پریا وعلی میرفتن سفر ایران گردی و دایی نادر با خانوتده و عرچزیز اینا رفتن قم و مشهد ما هم که رفتیم سمت شمال تو راه شما بیشتر میخوابیدی بیدار میشدی شیر میخوردی و اصلا اذیتم نکذی واسه خودت پشت مینشستی و بازی میکردی یه سر رفتیم آستارا خرید کردیم و بعد عصر رسیدیم خونه مامانی اینا دایی کاوه چون سربازه نمیتونست بیاد  گفته بودن نمیزارم ولی یهویی شبش اومده بود ساعت دو اینا و وقتی هم مارفتیم دایی هم بود که خدارو شکر جمعمون جمع بود. کلی خوش گذشت.

5فروردین رفتیم موزه میراث روستایی تو جاده سراوان چون این چند روز بارون بود نتونستیم جایی بریم کلا هوا سرد بود 13روز عیدو

بعد یه روز هم رفتیم برا شام خونه نادره دوستم و عید دیدنیها و سیزده بدرم جوجه زدیم رفتیم بیرون نهار خوردیم جای دایی جونت خالی بود 

این چندروزو حسابی کیف کردی بازی کردی هر کاری خواستی کردی 

قبل چهار شنبه سوری مریض شده بودی و اصلا خوب نمیشدی سبار بردیمت دکتر تو شمالم مریض بودی سینت خس خس میکرد چند بارم شبا بالا آوردی  چون نمیتونستی سرفه کنی و سینتو خالی کنی.

خلاصه اینکه 7فروردین دایی رفت برای اصلاندوست و ما هم یه روز رفتیم لاهیجان 14فروردین با کلی ناراحتی و قصه و گریه راهی تبریز شدیم . تو هم که شیرین زبون شدی میگفتی پری،هادی. امین جان ،گیلدا داییییی، به قاشق میگی شاقول به لاک میگی ناک به انگشتر میگی اشوتر،به پفیلا میگی پسیلا،و به کفش میگ دتشو به گیره و یا سنجاق میگی عروس یعنی عروس بشم کلی میرقصی و دلبری میکنی هر بچه ایرو میبینی زود عروسکاتو میدی بهشون و عاشق ماشین تفنگ و تا بازی هستی عاشق بیرون رفتنی با کاوهتنهایی میری بیرون میشینی جلوی ماشین عاشق آهنگ گوش کردنو کارتونی خلاصه هر چی بگم کم گفتم از تاریکی نمیترسی از دارو خوردن فرار نمیکنی دو ماهه از شیر گرفتمت با لالایی که تو گوشیم هست میخوابی وموقع خواب میگی لالایی بالش پتوخلاصه امین که عشقته سرتا پاتو میخوره آهان به بادکنک میگی بادوبه و عاشق حمومی میری تو وانت در نمیای بیرون با گریه و جیغ میاریمت بیرون.هر جا میریم میگی سلام خانوووم خوبیییی خوحافظ بای بای میکنی بوس میندازی شیرین تر از عسلم دوستت دارم داری جلوی چشمام بزرگ می شی و منم عضاب وجدان دارم از اینکن نمیتونم کاری برات بکنم یه سرمایه گذاری چیزی فدای یکی یدونم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسهچهارتا دندونای فکتم در اومدن چکار کنم یکی یکی یهدم میاد مهربو نم  

پسندها (2)

نظرات (0)