اولین پارک رفتنت
اولین بار امروز بود از مراسم شیر خوارگان علی اصغر برمی گشتیم چون ظهر هوا خوب بود آفتابی بود بردیمت پارک محلمون تازه درست کردن تورو سوار تاب کردم اونقدر خوشحال بودی میخندیدی از خوشحالی زبونتو میآوردی بیرون میخوندی تا تا عبببببببببببباسسسسسسسسسسسییییییی خوا مامان بابا (یعنی تاب تاب عباسی خدا یسنارو نندازی اگه خواستی بندازی بغل مامان بندازی بغل بابا بندازی) من از تو بیشتر خوشحال بودم فدات بشم خیلیناز بازی میکردی چند بارم سور سوره سوارت کردم بعد رفتیم خونه با بابا امین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی